در واقع نادر از شگفتی های بی مانند تاریخ ایران است.
گاهی فکر میکنم جادوگری فسونکار به قدرت و عظمت شکسپیر لازم است تا تراژدی حیات او را بنویسد. هیچ لازم نیست این شخصیت تاریخی را از عالم واقعیات به سپهر خیال انتقال دهیم تا رنگ و بوی تراژدی پیدا کند، او خود از لوازم و مشخصات یک قهرمان تراژدی چیزی کم ندارد.
آنچه کم داریم، روایتگری سختکوش و پژوهشگر و هوشمند است که چهره او را از پس پرده مات غبار گرفته و زنگار آلودِ متون تاریخی بیرون بکشد و در معرض دید تماشاگران بگذارد.
نادر برای تاریخ ایران هم رحمت و برکت بود و هم بلا و نقمت؛ عطیه آسمانی بود هم آغوش فاجعه و مصیبت. پیراهنی بود که تار و پود آن را از برکت و نفرین تنیده بودند. او در میدان جنگ فرماندهی بی نظیر و شجاع است و در مقام حکومت حاکمی جابر و سرکوبگر؛ و در عین حال موجودی است سخت نگون بخت و تیره روز، مُسخّر و محکوم یک نیروی جادویی مرموز که قربانی خود را بیقرارانه و لاعلاج به آب و آتش میکشد و شما را در کشاکش دو احساس متناقض ترحّم و تنفر شگفت زده می گذارد.
نکته سوم
بدگمانی است نسبت به همه کس و همه چیز که حکومت سرکوبگر گرفتار آن است و به بی رحمانه ترین وجه واکنش نشان می دهد.
نادر حتی در مورد فرزند دلبندش رضاقلی که در معرض سوء ظن توطئه بر ضد او قرار گرفته بود، نمی تواند تحمل کند و دستور میدهد چشمهای فرزند را کور کنند.
در واقع اول از همه خود ِسرکوبگر است که چشم عقلش کور میشود و خواه و ناخواه در دام مداحان و مجیز گویان میافتد.
میرزا مهدی خان از مثلث شوم یاد میکند که بر گرد نادر حلقه زده بودند و هر چه او می گفت ،فورا تصدیق و تحسین میکردند و سخن او را مصداق وحی آسمانی قلمداد می نمودند.
میرزا مهدی خان از این مثلث شوم به "سه نفر از خدا بی خبر" تعبیر می کند، ولی متاسفانه معلومات بیشتری درباره نام و نشان نمیدهد.
ویل دورانت در جایی این سوال را مطرح می کند که آیا درست است که گذشته تکرار ملالت بار خطاهایی است تا آینده نیز محکوم به ارتکاب آن در مقیاسی بزرگتر است؟
یاد گذشته و اندیشه آینده
دکتر محمدعلی موحد
درباره این سایت