بخش کوتاهی از سخنان حبیب یغمایی درباره ی سعدی
داستانی خودمانی بگویم: در منزل دشتی، بنان خواننده ی معروف این غزل سعدی را خواند که لذت و طرب حالی به اهل مجلس که همه از خواص بودند، دست داد:
حُسن تو دایم بدین قرار نماند
مست تو جاوید در خمار نماند
ای گل سرمست نوشکفته نگه دار-
خاطر بلبل- که نوبهار نماند
مجلسیان از شدت تأثر اشک به چشم آوردند، گریستنی عارفانه.
تکرار داستانی دیگر مناسب است:
با مرحوم فروغی غزلیات سعدی را تصحیح می کردیم، به این غزل رسیدیم:
بخت آیینه ندارم که در آن می نگری
خاک بازار نیارزم که بر آن می گذری
و چون به این بیت رسیدیم:
خفتگان را خبر از محنت بیداران نیست
تا غمت پیش نیاید، غم مردم نخوری
آن بزرگوار(مرحوم فروغی) چنان گریست که بیهوش درافتاد.
http://www.golha.co.uk/fa/programme/174
درباره این سایت